روزي پيرمردي

جوك و داستان

روزي پيرمردي

روزي پيرمردي كه شمع زندگي اش داشت خاموش مي شد به سه 
پسر خود يك چوب داد
گفت بشكنيد
پسر ها به راحتي شكستند
سپس پيرمرد 4 چوب كنار هم گذاشت 
و گفت بشكنيد
پسر ها باز هم به راحتي شكستند
پيرمرد دسته بيل داد
شكستند
18 تير آهن داد
شكستند
ناگهان پير مرد گفت:دددد توله سگا مسخره بازي در نيارين مي خوام نصيحتتون كنم

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در مونوبلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.